سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی مشترک من با طعم شکلات

نظر

با سلام و عرض ادب به پیشگاه خوانندگان محترم

به اطلاع می رساند به دلیل پاره ای مشکلات جسمی که عوارض روحی جانکاهی داره بنده هم با دپسردگی دس به یقه ام!!!!!

اما علی ای حال!!!! گفتم چار گلوم جیک جیک بفرماییم دور هم حال کنیم جیگر ها

از این روی بنابر درخواست های مکرر دوستان جان روزمرگانی نگارش مینومایم براتون

روز خود را چگونه آغاز میکنیم؟

دو حالت داره!

کله سحر قبل از 6 صب با اشک و آه نی نی جان که باباشو میخاد که رفته یا داره میره سر کار !!!!

بعدم دوتایی باهم شیر می درستیم میایم تو رخت خواب میخوریم با هزار تا شعر درخواستی عایا اگه دوباره بخوابیم که هزار سجده شکر میزاریم اصن از ذوق دیگه خوابمونم نمیبره خخخخخ

سپس حول و حوش 8 با دلبری های یه نی نی که خندون و شادان بیدار گشته و به من لبخند میزنه و میگه مامان زون سلااااااااااااااااام صببببببببب بخیییییییییر چی بخوریم به نظرت؟!!!!! سرلاااااااااااااااااااک مجدد برپا میدیم !!!!! همون اول کار دسگیرش میکنم سپس عملیات تمیز سازی نی نی جان اونم از نوع شماره 2 انجام میشه!!! ( آخ از کمر افتادم خدایا جان بس که مقاومت داره !!!! پس از تعقیب و گریز و یه ساعت دالی بازی و شکار نمودن بازم با واویلا باید ببرمش در حالی که از 8 جا منو شکونده با حرکاتش خخخخ تازه جیغ و داد هم میکنه که وای همسایه ها به دادم برسین که منو بردن!!!!!)

خلاصه تا به نی نی جان با هزاران اطفار و شکلک و قصه و در جست و جوی لحظه به لحظه پیام بازرگانی دو قاشق صوبونه بدم 

عاقا من تو عمرم اینقد از بابت پخش پیام بازرگانی از صدا و سیمای ملی سپاس گزار نبودم بالاخره جوون بودم و جاهل همیشه شاکی بودم نگو اون بینش لازم رو نداشتم الان برای هر تبلیغی که میزارن نه تنها از صدا سیما سپاس گزارم بلکه از سازندگان واز اون کارخونه دار و از تیمی که برا تهیه این پیام ها استخدام میکنه کمال تشکر و دارم هر چی آهنگین تر سپاس گزاری من بیشتر و دعاست که به جونشون میکنم تازه پیام یه کانال تموم شه بدو بدو در جستجوی پیام ها ی دیگه کانالا رو بالا پایی میکنم تا بلکم این بچه یه لقمه به این بهونه بخوره!!!! خدایا جان سپاس نشکری های قبلیه منو به جاهلیم ببخش

حداقل یه ساعت قشنگ گذشته تا من فقط یه قلپ قهوه بخورم و کمرم و بزارم بشینم 

و اما پس از صوبونه بساط بازی 

از اول صب بساط آب بازی پهن میشه حتی اگه نره سراغش اگه جم کنم همون لحظه دوباره کار آب بازی ضروری پیش میاد براش خخخخ بعد میاد لیوان قهوه رو میبره آب میریزه توش میاد میگه وای برا من قهوه درس کردی برا مامان درست کردم نوش جان کنه خخخخ بعدم که همین جور کاسه قابلمس که میاره و برم غذا میپزه اون وسطا میره خرید میکنه میاد دستشو ضد عفونی میکنه خخخ یا میره سر کار میاد میگه سر کار بودم حالا به همکارم زنگ بزنم همکار جان چطوری بیا واتسپ اینترمت داری؟ آنتن نداری؟ خخخخ وای یه بار باید از این کاراش بگم اصن میمیرم برا این قصه هاش

گاهی بیس سی تا ظرف پهن زمینه یه قابلمه بخام سوپ بزارم یاید هزار جور باج بدم رضایت بده یکی شو ببرم خخخخ

صدهزار بار شلوار خیس آبشو عوض می کنم که کل آب تو ظرفا رو رو خودش خالی کرده اینقده گاهی شلوار روی شوفاژاست که اصن هیچ شلواری خشکی وجود نداره جدیدا یه کم هم که خیس میشه میدوعه میاد میگه خیسه یخ نکنی عسلم خخخخ که دقیقا جمله های منه 

دو هزار بار برم بیس سی تا ظرفشو آب کنم دوهزار بار دیگم تو ظرفای جدید آب بریزم و دو هزار بار دیگم آب های کثیف شده رو عوض کنم 

از اون طرف کمد و کشوی لباسا

از اون طرف قوطی های حبوباتم رو مثلا مثه برج درست میکنه مامان بیادش ببینه براش مخلوط کن درست کردم وای چه بلننننننننند

از اون طرف روی رخت خوابا و بپر بپر روشون و کوه نوردی روی کوه بالشی و شیرجه زدن!!!

از اون طرف دیگه کشوی سی دی ها کشوی کارت ها!!!!

تا اسباب بازیا رو جم میکنم که همشو دوباره ولو میکنه بعد میگه ریخته پاشیده کردم!!!!!!

بعد باید ببرمش تور آشپرخانه گردی با کالسکه بره رو کابینتا و لوازم برقیا و ظرفا و قاشقا رو دل رودشونو بریزه اها البته این ویژگی خوبی هایی هم داره ها میمونه تو کالسکش و وختی داره با وسایل اشپزخونه بازی میکنه میتونمظرفا رو بشورم یا یه غذای اسون بزارم یا سوپ بپزم براش خداییش نباید ازحق گذشت ازینبابت شکر گزارم البته گاهی هم نمیشه ازش چش ورداش

نگم که کتابایی که ولو میکنه

دالی بازی اینقده باحاله میره قایم میشه میگه مامان جون پیدات کنه بعد میگمنی نی جان کجایی کوشی وروجک میگه پشت در یازیر پرده یا زیر پتو خخخخ خودش میگه کجا قایم شده تا من برم پیداش کنم خخخخ

حالا با این اوصاف عایا انتظار دارین خونه مون چه شکلی شده باشه؟ عمرا تا ندیده باشه کسی نمیتونه تو مخیلش تصورش کنه!!!!!! خدایاجاااااااااان صبرررررررر مسئلت دارم از درگاهت

ینی پا و کمر واسه من می مونه خییییییییر بس که جم میکنم ازین طرف ازون طرف همونا دوباره ریخته میشه 

تازه تو این بازار شام صد بار با سکندری باید ببرمش دسشویی با هزار تا بازی پوشکشو عوض کنم!!!

آها باید ردیف عروسکاشو بیاره تو بازی من همرو ببوسم بعد با هم بازی رو بهشون توضیح بدیم بعد من با صدای اونا حرف بزنم سوال بپرسم بعد باید دوباره توضیح بده یا وسط اشپزی هام دونه دونه نی نی جان رو با هر یک از عروسکا بغل کنم تا ببینن من چی میپزم چیکار میکنم دونا وونه بیان هم بزنن و توضیح بدم برای هر کدوم و جای هر کدوم دوباره حرف بزنم خخخخ اعمال شاقه اگه این نیس چیه اسمش پس خخخخ

ناهاردادنو نگم چقد ممنون دار اذون و پیام بازرگانی هستم 

بعدم دو تایی نماز بخونیم

ووووووی نماز خوندنشم باید یه روز بگم فک نمکردم اینقد زود یاد بگیره و منو غافل گیر کنه 

از حرف زدنم که فقط دلبری 

همه چی میگه ها وی یه دلبری خاصی تو حرف زدنش و تعریف کردناش هست اصن هلاک میشم همه خستگیام میره خداییش

آخ اخ جرات ندارم دس به موبایل ببرم مامور مخفی طوری میاد مچمو میگیره ناقلا

تا ساعت 2 بشه که باز با هزاران دوز و کلک بخوابه بس که مقاومت میکنه هزاران بار باید شعر بخونم در حالی که داره از سرو کول خودشو خودم و کالسکه و .... میره و میاد آخرم وسطش یهو غش میکنه خخخخ

و من مثه الان یه جشن مختصری با پفک یا قهوه فوری بگیرم یا دو ثانیه سرمو بکنم تو موبایلم!!!! البته بعد از اینکه خونه رو از حالت جن.گی خارج کردم !!!! و همه چی رو برگردوندم سرجاش تا دوباره وختی بیدار میشه برای فاز دوم ریختوپاش کردن به اندازه کافی هیجان انگیز باشه براش!!!!!خخخ اینم از وضع نصف روز مره ی ما!!!

البته نیمه دوم روز که بعد از خواب ظهر نی نی حان هست طاقت فرسا تره خخخخخ چون خواب عصرش برای میزان فعالیت وی کافی نیس وی کلافس و سرگرم نومون وی دشوار تر می نومایه

عاقا این بچه چرا با نشستن من اینقد مشکل داره؟ چرا هر لحظه با من کار داره و هر لحظه منو به یک سو میخانه؟مامان جون بیادش اینجا مامان حون بیادش اونجا مامان جون اینو بیاره اونو بیاره اینو ببره اونو ببره اینو بده اونو نده این چراغا رو شن کنه اونو خاموش کنه ؟!!!! تا بشینم دسگیرم میکنه خخخ چراااااااااااا؟

دندم نرم مامانشم روی چشمم میزارم فرمایشاتشو ولی عایا رواست همه عخشولانه در کردناش مال بابا جونش باشه؟ ناسلامتی من مامانشما!!!!!

بالاخره بعد از شام و مسواکی که با بابا جونش میزنه جدیدا ( قبلا با خودم میزد یه دو سه هفته ای میشه با باباش میزنه به هوای اینکه دندونای باباشو مسواک کنه!!!!)

بعدم که وخت خواب میشه پس از بازی و شادی وخت خواب یه سره با هم لاو میترکونن! انگار نه انگار من مامانشم باید مامانی باشه باباییه!!!! اینم شانس رنگی رنگیه من!!!! دو روز دیگه منو پوست پیاز نفروشه !!!! به همسرجان میگم اخرش از دست شما دوتا سر به بیابون میزارم !!!!! دو هزار بار به هم شب بخیر عخشولانه میگن انگار نه انگار منو هم لحاظ کنن!!!!